http://aminabyari.ParsiBlog.com
| ||
[ چهارشنبه 91/7/19 ] [ 7:16 عصر ] [ آبیاری ]
[ نظرات () ]
[ سه شنبه 91/6/21 ] [ 2:23 عصر ] [ آبیاری ]
[ نظرات () ]
پـــــ نـ پـــــ (جدید) با دوستم نشستیم عکسای عروسیه اون یکی دوستمو نگاه میکنیم ... میگه سارا شوهرش کچله؟! پَ نه پَ مو داره فقط فرقشو گشاد باز کرده بردم داداشم رو رسوندم کلاس،برگشتم ... مامانم میگه رسوندیش؟ پَ نه پَ انداختمش تو چاه اینم پیرهنشه ... میخوام برم خونه چشام قرمزه ... به رفیقم میگم چشام قرمزه؟ میگه آره میخوای همینجوری بری ؟ پَ نه پَ وایمیسم تا سبز شه بعد حرکت میکنم ... برای بار اول رفتم مرکز اهدای خون ... پرستار می گه میخواین خون بدین؟ گفتم پَ نه پَ پشهایم اومدیم مهمونی ! بعد نیم ساعت نوبتم شده میگه کارت ملی؟ میگم مگه کارت می خواد؟! میگه : پَ نه پَ میتونی آزادم بزنی ... لیتری 700 ! تو ماشین نشسته بودیم چند تا تگرگ خورد به شیشه ... دوستم پرسید تگرگه؟! پَ نه پَ ابابـــیلن ! ... رزمایش گذاشتن سلاح های جدیدشون تست کنن ! آب قطع شده بود. بعد که وصل شد یه آب زرد از شیر میومد. میگه اینا ماله زنگ لوله هاست؟ پَ نه پَ سازمان آب واسه عذرخواهی اولش آب پرتقال می فرسته لیزر انداختن تو صورت رحمتی، خیابانی میگه قطعا اون شخص تو استادیومه ! پَ نه پَ تو خونشون نشسته میندازه رو صفحه تلویزیون از اینجا ما میبینیم دیروز سوار تاکسی شدم؛ یه آقایی پیشم نشسته بود! میرفت که بخوابه و کج میشد سمت من!! صداش زدم؛ میگه : اذیت میشید؟ گفتم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ صدات زدم که بگم سرتو بذار رو شونه هام خوابت بگیره..... داداشم امروز رفت مدرسه وقتی برگشت از اونجایی که امسال اولین سالیه که نمیرم مدرسه خیلی مشتاقانه ازش پرسیدم امروز بهتون درس دادن؟ گفت پـَـَـ نــه پـَـَــــ نشستن نگاهمون کردن ببینن توی این 3 ماه قیافمون تغییر کرده یا نه.. داداشم: :-L من: :| مشغول رانندگی تو جاده ام! از فاصله ی دور پلیس واسم دست تکون میده، ماشینو میزنم کنار میگم جناب سروان با من کاری داشتین؟ میگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم باهات بای بای میکردم! میگم اِ پس شما هم اهل فیسبوکو... D: راستی میخواین واسم جریمه بنویسین؟ میگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ کاغذ آوردم ازت امضا بگیرم، فدات شم... گوشیم زنگ زده رو ویبره بود خواهرم میگه رو ویبره اس؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ تازگیا میخواد زنگ بزنه، زوور میزنه نمیتونه..! یارو اومده میگه جا گرفتی؟؟ میگم بله.!! میگه میاد ؟؟ میگم آره.! یارو رفت. ... ... خلاصه عموم رسید و منو دید که ایستادم تو جا پارک.. ... ... ... میپرسه جا گرفتی واسم؟ گفتم بله عمو. رفتیم ونشستیم.. نیم ساعت بعدش با پسر عموم رفتیم کوه تا اون لحظه خیلی خودمو کنترل کرده بودم نفس نفس زنان رسیده بودیم تا وسطاش. پرسید : خسته شدی؟؟ و من از اونجا هولش دادم پایین ودو تا پا با یه دستش شکست..!! . . . نتیجه : هرگز پـَـَـ نــه پـَـَــــ رو تو خودتون نریزید!!!! رفیقم گوشیمو گرفته زنگ زده به دوست دخترش داره نیم ساعت صحبت میکنه منو نگاه میکنه میگه قبض موبایلت زیاد میاد قطع کنم ؟ پـــَ نه پــَـــ یه خورده دیگه ادامه بده داریم ردشو میزنیم، ادامه بده ... رفتم صندلی بخرم واسه کامپیوتر یارو گفت : راحت باشه؟ پ نَ پ خار داشته باشه.. اسپری سوسک کش زدم به سوسکه، سوسکه افتاده به پشت دست و پا میزنه...هم خونه ایم اومده میگه داره جون میده..؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ قیافه تورو دیده از خنده ریسه رفته یه دوست آلمانی دارم اومده بود ایران، نصفه شب قلبش درد گرفت بردیمش بیمارستان، پرستاره میگه سکته کرده؟میگم پـَـــ نَ پـَـــ دیدیم خوابه یواشکی آوردیمش ختنه ش کنیم... [ جمعه 91/6/17 ] [ 11:44 عصر ] [ آبیاری ]
[ نظرات () ]
رفاقت پنچ حرف داره ولی قیافت هیچ حرفی نداره... [ چهارشنبه 91/6/15 ] [ 11:9 عصر ] [ آبیاری ]
[ نظرات () ]
کلاغها گرچه سیاهند و آوازشان خوش نیست اما آنقدر باوفایند که شاخه های خشک درختان را درفصل سرد زمستان تنها نمی گذارند تا قیامت [ چهارشنبه 91/6/15 ] [ 11:6 عصر ] [ آبیاری ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |